فروید رویاها را شاهراه ضمیر ناخودآگاه می نامید. به نظر او رویاها نتیجه امیال سرکوب شده درونی هستند. تصویرهایی که توسط ضمیر ناخودآگاه ساخته می شوند تا در زندگی روزانه فرد تعادل برقرار سازند. او معتقد بود که هر رویا حاوی سمبل هایی ست که معنی آن سمبل ها کلید ارتباط با ضمیر ناخودآگاه فرد است.
با اینکه فروید از دانشمندان هم عصر خود درباره خواب آگاهانه شنیده بود اما نه خودش توانست آن را تجربه کند و نه رو در رو با کسی که آن را تجربه کرده باشد وارد گفتگو شد. به همین خاطر سعی کرد خواب آگاهانه را در چارچوب تئوری خودش توضیح دهد. اما مشخصا موفق نشد پارادوکس آگاهی در خواب و ضمیر ناخودآگاه را با هم جمع کند. به ویژه اینکه در بسیاری از خواب های روشن اثری از نمادها نیست.
فروید در کتاب رویایش توضیح می دهد افرادی هم وجود دارند که می توانند خواب خود را به همان مسیری که خودشان می خواهند متمایل کنند. چنین کسی از روند خوابی که می بیند ناراضی است. به همین خاطر رویایش را قطع می کند و بدون اینکه بیدار شود آن را از نو شروع می کند تا آن را به همان سمتی که می خواهد، هدایت کند. دقیقا مثل نویسنده معروفی که در نتیجه خواست خوانندگانش مسیر داستانش را تغییر می دهد تا خواست آنها را برآورده کند. با توجه به این توضیح به نظر می رسد که فروید از اساس پدیده خواب آگاهانه را نمی شناخته، با آن بیگانه بوده و سعی نکرده آن را تجربه کند.
اوسپنسکی شاگرد گورجیف و نظریه پرداز راه چهارم از رویای آگاهانه به عنوان نیمه رویا ۱ نام می برد. او در کتاب الگوی تازه ای از کیهان ۲ مشخصات نیمه رویا را چنین بر می شمرد: خودآگاهی در هنگام خواب دیدن و توانایی خلق و کنترل رویا در هنگام خواب.
استفن لابرج که برای اولین بار خواب شفاف را در آزمایشگاه به اثبات رساند آن را به عنوان آگاه بودن در موقع خواب دیدن به این معنی که فرد هم زمان هم می داند که خواب است و هم می داند که دارد خواب می بیند، بیان می کند. او همچنین ویژگی مهم دیگر رویای شفاف را هم زمانی دخیل بودن در رویا و شاهد بودن می داند. یعنی رویابین در عین اینکه در صحنه رویا و از دید خودش همه چیز را تجربه می کند اما هم زمان نیز از دید شاهد می تواند به خودش و صحنه رویا نگاه کند:
رویابین در رویاست بدون اینکه جزئی از آن باشد.
او برای خواب آگاهانه ویژگی های زیر را بر می شمرد:
یکم: زمانی که در رویای آگاهانه می گذرد تقریبا معادل زمانی ست که در بیداری می گذرد.
دوم: بین موقعیت های رویای آگاهانه که در آنها تنفس نقشی اساسی بازی می کند با دستگاههای اندازه گیری آزمایشگاهی نسبتی وجود دارد.
سوم: عملکرد بخش راست و چپ مغز در رویای آگاهانه و در بیداری مثل هم هستند.
پاول تولای تعریف بسیار دقیق تری از خواب روشن ارائه می دهد او می نویسد که هر خواب روشنی دارای همه یا دستکم چهار تا از ویژگی های زیر است:
اول: بدیهی بودن خود آگاهی: فرد می داند که دارد خواب می بیند.
دوم: بدیهی بودن قدرت تصمیم گیری: فرد می تواند به اختیار خود تصمیم بگیرد که چکار کند: مثلا با یکی از اشباح ظاهر شده در رویایش حرف بزند یا او را ندیده بگیرد و کار دیگری انجام دهد.
سوم: آگاهی شفاف و روشن است: مثل رویاهای معمولی همه چیز مبهم و تیره نیست.
چهارم: هر پنج حس مثل زمان بیداری کار می کنند.
پنجم: شخص می داند که چه کسی ست، زندگیش در بیداری چگونه است و می داند که می خواسته خواب روشن ببیند.
ششم: رویابین بعد از بیدار شدن به راحتی و روشنی می تواند خواب روشنش را به خاطر آورد.
هفتم: رویا بین علت رویا را می داند.
پاول تولای هر خوابی که حداقل ویژگی اول تا چهارم را داشته باشد خواب روشن می نامد.
بسیاری از رویا بین ها تعریف پاول تولای را قبول ندارند و معتقدند که خواب روشن ممکن است یکی یا چند تا یا همه ویژگی هایی که پاول تولای بر می شمرد داشته باشد.
با وجود تمام این تلاش ها باز هم نمی توان تعریفی مشخص و دقیق از این پدیده ارائه داد. کسانی که خواب روشن می بینند می دانند که همواره ممکن است خواب آنها یکی یا همه مشخصات فوق را داشته باشد و یا شامل ویژگی های دیگری باشد که در تعاریف کلاسیک ذکر نشده اند.
- Halbtraum
- Ouspensky : Ein neues Modell des Universums
اطلاعات بیشتر:
Werner Zurfluh, Quellen der Nacht
Tholey, P.: Haben Traumgestalten ein eigenes Bewußtsein? Eine Experimentellphänomenologische Klartraumstudie, In: Gestalt Theory, 7 (1), 1985, Seite ۳۰