می گویند در بحبوحه جنگ های صلیبی سهروردی فیلسوف بزرگ خسروانی و صلاح الدین ایوبی خلیفه قدرتمند مسلمانان با یکدیگر ملاقات کردند. صلاح الدین از شیخ اشراق درخواست کرد که چیزی از دانش سیمیا به او نشان دهد. زیرا شنیده بود که سهروردی استاد سیمیا است. سیمیا یا افسون گری تقریبا همان چیزی ست که امروزه با عنوان هیپنوتیزم یا خواب مصنوعی می شناسیم.
سهروردی درخواست کرد تا تشتی آب بیاورند و سپس از صلاح الدین خواست که چند لحظه سرش را زیر آب نگه دارد. صلاح الدین سر در تشت آب کرد و در کمال شگفتی کاخ و همه آنچه که در آن بود از جلوی چشمش ناپدید شد. خود را در دریایی خروشان و در محاصره موج ها دید. داشت خفه می شد و چاره ای نداشت که با دست و پا زدن خودش را روی آب نگه دارد. به زحمت و با تلاش فراوان خودش را به ساحلی که می دید رساند. لباس هایش پاره پاره شده و شدیدا حالت تهوع داشت. با این حال راه افتاد تا هرچه زودتر کاخش را پیدا کند اما هیچ نشانی از شهر یا آبادی پیدا نبود. نمی دانست کجاست و راه را گم کرده بود. بد تر از آن نمی دانست که شیخ اشراق چه بر سرش آورده. آنقدر راه رفت تا تشنه و گرسنه و نالان به شهری رسید. کفش هایش پاره و پاهایش زخم شده بودند. به محض اینکه به اولین رهگذر رسید، راه کاخش را پرسید رهگذر با تعجب به او نگاه کرد و متقابلا از او پرسید که چرا می خواهد به کاخ صلاح الدین برود؟ صلاح الدین خشمگین شد و با تحکم فریاد زد و اسمش را گفت و از آن رعیت بیچاره خواست که در مقابلش خم شود اما رهگذر که فکر می کرد دیوانه ای سر راهش قرار گرفته به شدت خندید و دور شد.
این ماجرا چند بار تکرار شد و به زودی مردم صلاح الدین را به عنوان مجنونی شناختند که عقل از سرش پریده. مردم از او می خندیدند و کودکان به طرفش سنگ پرت می کردند تا اینکه ماهیگیر شریفی او را از میان بازار بیرون آورد با غذای خود مهمانش کرد و از او خواست که دست از افکار پریشان بردارد و برایش کار کند. صلاح الدین که هیچ چاره دیگری نداشت دل به کار زد تا کمی پول جمع کند و خودش را به کاخ برساند. به تدریج و با گذشت زمان همه چیز را فراموش کرد. خودش هم باورش شد که دیوانه بوده و فکر می کرده خلیفه مسلمین است. گذشته برای او خوابی بسیار واقعی بود اما فقط خواب بود. یک روز که مشغول ماهیگیری بود دریا طوفانی شد و موج ها قایقش را در هم شکستند. صلاح الدین زیر آب دست و پا می زد و در حالی که چیزی نمانده بود خفه شود با زحمت فراوان سرش را از آب بیرون آورد. در کمال ناباوری در کاخ خودش بود. دریافت که رویا می دیده و همه این ماجرا فقط چند ثانیه در فاصله ای که سر در تشت آب کرده، رخ داده است.
صرفنظر از اینکه این حکایت تا چه اندازه واقعی ست، اتفاقی را که برای صلاح الدین ایوبی خلیفه بزرگ مسلمین رخ داد، بیدار پنداری ۱ می نامیم. یعنی او خواب می دید اما فکر می کرد که بیدار است.
اما بیدار پنداری دقیقا چیست؟
بیدار می شوی و در حالی که به خوابی که دیده ای فکر می کنی، از بستر بیرون می آیی. دست و رویت را می شویی، مسواک می زنی و همه کارهایی را که معمولا صبح ها موقع بیدار شدن انجام می دهی، به انجام می رسانی. بعد یک موقعی وسط بیداری یک دفعه چشم باز می کنی و می بینی در بستر هستی. هر چه که دیده ای خواب بوده. تازه بیدار می شوی و این خواب، بیدار شدن یا این رویا در رویا چنان واقعی بوده که وقتی داشتی خواب می دیدی هرگز به فکرت نرسید که داری خواب می بینی. به چنین موقعیتی و همینطور موقعیت های مشابه بیدار پنداری می گویند. یعنی فرد فکر می کند که از خواب بیدار شده اما در واقع هنوز خواب است و دارد خواب می بیند. بیدار پنداری اغلب برای کسانی که رویا بین هستند و تمرین خواب روشن می کنند پیش می آید. به ویژه کسانی که روی روش های خواب آغاز یا روش های مخلوط کار می کنند.
منظور از بیدار پنداری این است که شخص از یک رویا به رویای دیگر یا از بیداری به رویا یا از خواب روشن به رویای دیگر وارد می شود و در این رویا فکر می کند بیدار شده در حالی که همچنان خواب است. این بیدار شدن در رویا ممکن است حتی بیش از یک بار هم باشد. یعنی رویابین از رویای دوم وارد رویای سوم می شود، می فهمد که داشته رویا می دیده و فکر می کند این دفعه واقعا از خواب بیدار شده اما در اصل هنوز خواب است.
در چنین مواقعی رویابین فقط از یک راه می تواند بفهمد که هنوز بیدار نشده و دارد خواب می بیند. آن هم ارزیابی واقعیت است. در صورتی که رویا بین قبلا تکنیک ارزیابی واقعیت را به اندازه کافی به کار گرفته باشد، در این وضعیت نیز به شکلی خودکار آن را به کار خواهد گرفت و احتمالا متوجه می شود که هنوز بیدار نشده. می گوییم احتمالا چون حتی ارزیابی واقعیت هم بعضی وقت ها در حالت بیدار پنداری جواب نمی دهد. مثلا رویا بین می خواهد از دیوار رد شود اما می بیند امکان پذیر نیست. می خواهد پرواز کند اما جاذبه زمین نگهش می دارد. همه چیز دقیقا مثل زمان بیداری ست و فقط بعد از بیدار شدن در می یابد که خواب می دیده. در هر صورت به کسانی که خواب روشن تمرین می کنند توصیه می شود که همیشه به مجرد اینکه بیدار می شوند به ارزیابی واقعیت بپردازند چه بسا که بیدار پندار باشند.
در صورتی که ارزیابی واقعیت جواب دهد رویابین می فهمد که دارد خواب می بیند و به مجرد چنین دریافتی رویایش تبدیل به خواب روشن می شود.
پدیده بیدار پنداری بعضی وقت ها برای کسانی هم که خواب روشن تمرین نمی کنند پیش می آید. فرد یک دفعه بیدار می شود. ممکن است همان جایی بیدار شود که خوابیده یا ممکن است جای دیگری بیدار شود. اما در هر صورت می داند که همین الان از خواب بیدار شده و معمولا هم خوابی را که چند ثانیه پیش دیده به یاد می آورد اما در واقع هنوز خواب است و دارد خواب می بیند و فقط بعد از بیدار شدن متوجه بیدار پنداری خود می شود.
پدیده بیدار پنداری تاثیری بسیار قوی بر مکاتب رازوری باستانی به ویژه مکاتب شرقی گذاشته. گفته هایی از این دست که دنیا خوابی بیش نیست یا همه آنچه که می بینیم فقط یک رویاست یا بعد از مرگ تازه از خواب بیدار می شویم و جملاتی اینچنین ظاهرا به این دلیل به ذهن گویندگانش خطور کرده که پدیده بیدار پنداری و حس حیرت ناشی از آن را مستقیما تجربه کرده اند.
۱٫ Falsches Erwachen,